چشم انتظار باران (منتظران ظهور)
چشم انتظار باران (منتظران ظهور)
لحظه لحظه بوى ظهور مى آید / عطر ناب گل حضور مى آید سبز مردى از قبیله عشق / ساده و سبز و صبور مى آید . . .

**پس شما و شهيد صياد در مراحل مختلف كار با هم بوديد؟

بله.با ايشان مسوليت داشتيم كه كار شناسايي را در منطقه انجام دهيم و وضعيت جاده‌اي كه به سمت اسلام‌آباد، گردنه خسرو‌آباد- كرند و پاطاق و سرپل ذهاب مي‌فت را شناسايي كنيم تا بتوانيم به پادگان ابوذر برويم، حدود سه تا چهار كيلومتر از سمت شرق جاده به سمت اسلام‌آباد حركت كرديم و منافقان را از پهلو مي‌ديديم كه عمدتا در جاده در حال حركت بودند.

**چه نتيجه‌اي از اين شناسايي گرفتيد؟

شناسايي خوبي بود و معلوم شد منافقان گستردگي زيادي ندارند و همين امر نويد خوبي براي ما بود،‌از كنار اسلام‌آبادغرب با سه چهار كيلومتر فاصله رد شديم و با عبور از پشت ارتفاعات در پادگان ابوذر به زمين نشستيم.

**قبلا اشاره كرديد كه دشمن بخشي از پادگان ابوذر را اشغال كرده بود، وقتي در پادگان به زمين نشستيد وضعيت چگونه بود؟

تيپ 29 نبي‌اكرم (ص) به كمك نيروهاي موجود در آنجا آمده و نيروهاي دشمن را از پادگان عقب زده بودند و حتي رد تانك‌هاي عقب‌نشسته عراق بر روي زمين كاملا مشخص بود. فرمانده پادگان آنجا هم ارتشي بود، شهيد صياد در آنجا به همه قوت قلب داد و اوضاع را بررسي كرديم و برگشتيم. اما زمان بازگشت از گردنه خسروآباد برگشتيم و از آن طرف جاده نيز شناسايي‌هايي انجام داديم و حتي يكي دو تير نيز به سمت هلي‌كوپتر ما شليك شد،‌ديديم منافقان در همان جاده اصلي مستقرند و هدفشان اين بود كه خودشان را به تهران برسانند و به فكر ديگري نبودند.

در پادگان هوانيروز ارتش به زمين نشستيم و با خودرو به قرارگاه آمديم، دريابان شمخاني،فرمانده وقت نيروي زميني سپاه در آن زمان بنده را خواست كه در مورد وضعيت موجود نظر بدهم. به دريابان شمخاني گفتم:الان دشمن در يك خط مستقيم گسترده است و نوك حمله‌اش را زياد كرده كه ببرد و جلو برود.

**نظر نهايي شما براي حل مشكل چه بود؟

به دريابان شمخاني گفتم نظرم اين است كه بايد ابتدا نيروهاي دشمن با هلي‌برد تجزيه شوند، بعد از بين بروند. دريابان شمخاني با پيشنهاد هلي‌برد من موافقت كرد و گفت: خودت عمل كن. گفتم كسي مرا پشتيباني نمي‌كند. چون اگر هلي‌برد كنم بايد مجروحان تخليه شوند، تجهيزات به من برسد و...شايد حدود 10 دقيقه در اين زمينه گفت‌وگو كرديم، اما ايشان گفتند. نه، من قول مي‌دهم، پشتيباني مي‌كنند.

در اتاقي كه من و دريابان شمخاني گفت‌وگو مي‌كرديم، يك نفر هم با لباس بسيجي روي تخت نشسته بود، ابتدا متوجه حضورش نشدم،هر چند ايشان به من نگاه مي‌كرد، خواستم بروم، ديدم آقاي هاشمي رفسنجاني است.

**هلي‌برد انجام شد؟

ساعت چهار بعد از ظهر و بعد از توجيه و تجهيز نيروها با دو فروند هلي‌كوپتر شنوك در فرودگاه اضطراي پشت اسلام‌آباد به زمين نشستيم كه شايد با جاده‌اي كه در دست منافقان بود، 1500 متر فاصله داشت و نيروهاي ما سه راهي پلدختر- اسلام‌آباد- كرمانشاه را گرفتند. يك پمپ بنزين و درختان سوزني كاج نيز آنجا وجود داشت كه بچه‌ها آنها را هم گرفتند و كلا نزديك سه كيلومتر را يك طرفه به دست گرفتيم، هر يك از منافقان هم كه از چهار زبر برمي‌گشت يا از طرف ديگر، گرفتار بچه‌ها مي‌شد، چون خبر نداشتند و كلا چيزي نزديك 150 نفر نيرو در دو سورتي پرواز آنجا پياده شدند.

دو دستگاه خودرو منافقان كه تيرخورده را بود گرفتيم و از سلاح‌هايش بر عيله خودشان استفاده كرديم و به همين ترتيب 30 خودرو منافقان را از بين برديم كه يكي از آنها خودرو سوخت بود و وقتي آرپيچي به اين خودرو خورد و منفجر شد، منافقان تازه متوجه شدند چه خبر شده و راه‌شان بسته شده است، بعد فشار زيادي به آن منطقه وارد كردند تا آن را از ما پس بگيرند.

**در اين مدت از نظر پشتيباني چه وضعيتي داشتيد؟

درگيري خيلي شديد بود، ‌نيروي كامل هم نيامد، يعني پشتيباني نشدم، اما نيروها را هدايت مي‌كردم، يك جيپ و 910 غنيمت گرفتيم و از مردم منطقه هم براي ما نان و آب مي‌فرستادند، زخمي‌هايمان را هم توسط تعدادي از نيروهاي هوايي ارتش پانسمان كرده و از طريق انتهاي همان باند فرودگاه اضطراري كه قبلا به آن اشاره كردم، به عقب مي‌فرستاديم. آن شب به همين صورت گذشت.

درگيري شديدي بين منافقان و ما وجود داشت سه بار ارتفاعي كه گرفته بوديم، دست به دست شد اما بار سوم، ارتفاع را نگه داشتيم و اولين نفربر زرهي منافقان را هم سالم به غنيمت گرفتيم و تا صبح همان شب بين 62 تا 64 خودرو آنها را منهدم كرديم.

ساعت حدود 11 شب بود كه سردار كوثري كه آن زمان فرماندهي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) را بر عهده داشت، با نيروهاي اطلاعات و عمليات خودشان به ما رسيدند و گفتند: نيروهاي ما از سمت دوكوهه در راهند. حدود 12 تا يك شب بود كه يك گردان از نيروهاي لشكر 27 به ما رسيدند و نزديك ساعت 3 صبح عمل كردند، اما چون به منطقه آشنايي نداشتند، عملياتشان موفقيت‌آميز نبود و تعدادي زخمي و شهيد داده بوديم و مهمات كمي هم داشتيم، مثلا گلوله آرپيچي نداشتيم و نبردهاي تن به تن هم بين ما و منافقان روي مي‌داد.

ساعت حدود 12 شب بود كه تعدادي نيروي بسيجي هم از خرم‌آباد به ما رسيدند و گفتند: مي‌خواهيم به شما كمك كنيم و من هم نيرو كم داشتم، گفتم اگر مي‌خواهيد كمك كنيد بايد در سازمان قرار بگيريد، گفتند: خودمان مي‌خواهيم عمل كنيم. ديدم زير بار نمي‌روند آنها را فرستادم عقب. چون اگر بدون سازمان عمل مي‌كردند، تلفات ما زيادتر مي‌شد. خيلي هم ناراحت شدم كه چرا منظم عمليات نمي‌كنند.

شايد سه ربع تا يك ساعت بعد بود، ديدم تعدادي نيرو از كميته انقلاب اسلامي آن زمان بروجرد رسيد، فرمانده اين نيروها آمد پيش ما آمد و گفت كه فقط اسلحه ژ - 3 داريم. آنها قبول كردند در سازمان قرار بگيرند و خيلي منظم تقسيم شدند و خوب هم جنگيدند و بعد از عمليات هم نامه قدرداني براي كميته نوشته و از زحمات آنها قدرداني كردم.

**اين وضعيت به كجا انجاميد؟

تا ساعت 9 صبح نيروهاي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) به پشت سر ما نزديك شدند. البته ما از ساعت 4 بعد از ظهر تا 9 صبح كه حدود 17 ساعت مي‌شود، منطقه را نگه داشته بوديم، هر چند در شب، هلي‌كوپترهاي عراق زخمي‌هاي منافقان را تخليه كردند و صداي هلي‌كوپتر را هم مي‌شنيديم. همزمان با اين عمليات، هواپيماهاي عراقي نيز هوانيروز، پادگان‌هاي ارتش و مسيرهايي كه نيروهاي ما در آنها مستقر بودند را بمباران مي‌كردند و حدود 28 نفر شهيد داديم كه بيشتر اين شهداء در فداكاري‌هايي كه براي حفظ ارتفاع صورت گرفت، شهيد شدند.


نظرات شما عزیزان:

ویدا
ساعت12:49---21 شهريور 1390
سلام از اطلاعات خوب وبلاگ شما ممنونم

ویدا
ساعت12:49---21 شهريور 1390
سلام از اطلاعات خوب وبلاگ شما ممنونم

حامد
ساعت12:45---21 شهريور 1390
سلام از اطلاعات خوب وبلاگ شما ممنونم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در تاريخ دو شنبه 21 شهريور 1390 توسط محمد سلیم آبادی فراهانی

طراحي قالب مذهبي
By salimhost & cluphost